غلام باستانی و دو پسرش بدون همسر یا مادری در خانهای قدیمی و دوطبقه زندگی میکنند. علی و رضا دو پسر غلام هستند که هر کدام مادری جدا از دیگری داشتهاند. دو پسر که در آستانهٔ میانسالگی قرار دارند، تلاش میکنند پدر را راضی به فروش خانه کنند، اما غلام که مردی معتاد و هوسباز است هر بار از این کار طفره میرود و بیش از آنکه نگران آیندهٔ فرزندانش باشد، در پی لذتجویی و خوشگذرانی است. غلام بیشتر وقتش با خیابانگردیهای بیهدف یا در مغازه سمساری دوستش، غمخوار، سپری میکند. علی در یک کتابفروشی، فروشنده است که بهخاطر یک همکار اخراج میشود و رضا برای یک املاکی کار میکند.